بچه‌داری به مانند کار بدنی

چیزی که این روزها بچه‌داری را برایم لذت‌بخش‌تر و سختی‌هایش را خواستنی‌تر کرده، علاوه بر عشقی که به فرزندت داری و تماشای او که انگار جانی به جان‌هایت اضافه می‌کند، بُعد فیزیکی آن است. مدت‌ها بود دلم می‌خواست به‌جای کارهای فکری و یک‌جا نشینی، کاری انجام بدهم که بدنم را درگیر کند؛ کاری که با دست‌هایم، با بدنم، با خستگی

ادامه مطلب

سی و شش روزگی

وقتی بچه ها خوابیدن و منم استراحت درستی داشتم(البته به لطف کمک دیگران) قوت می‌گیرم. می تونم به کارای جدید فکر کنم. مثلا همین بلاگ کردن و ثبت روزمره یا برگشت به روال قبلم در تولید محتوا توی کارم و یا جدی ورزش کردن… هنوز نتونستم روتین ایجاد کنم چون نوسانات بچه ها زیاده. گاهی آرومن و من میتونم کارای

ادامه مطلب

یک‌ماهگی

دیشب بچه ها از ساعت ۸ تا ۱۲ شب تقریبا بدون وقفه بی قراری کردن و گریه. نمی‌فهمیدم که چه مشکلی وجود داره. هرچی که ممکن بود رو بررسی کردم. تنها چیزی که به نظرم اومد دلتنگی برای باباشون بود. راستش فکر میکنم صدای سجاد که میپیچه آروم میگیرن. یا شایدم وقتی روی دستاش تو بغلش باشن. چیز دیگه ای

ادامه مطلب

هفته سی و پنجم: دو قدم مانده به دیدار

فاصله نوشتنم با متن قبلی زیاد شده. احتمالا به این دلیل که شاید اتفاق جدیدی نیفتاده یا شاید در تکاپوی کارهای آخر بارداری هستم. ابتدای هفته سی و پنجم رفتم بیمارستان و دکتر زنان برام تاریخ سزارین تعیین کرد. ۳۷ هفتگی. که میشه ۲۹ شهریور. بچه ها خودشون رو تو شهریور جا کردن😊 در مورد ۲۹ش زیاد مطمئن نیستم، چون

ادامه مطلب

هفته سی و دوم: دردهای جدید رخ می‌نمایند

هفته سی و دوم

چند روزی از ورود به این هفته گذشته. من در ماه هشتم بارداری هستم و راستش فکرشو نمیکردم تا اینجا چیزها اینطور پیش بره. تصورم سخت‌تر بود. یادمه هفته هفتم بارداری توی مطب دکتر نشسته بودم و منتطر بودم تا نوبتم بشه. اون موقع کلی نگرانی وجود داشت درباره اینکه بچه سقط نشه و این چیزا. یه دختری منتظر وایستاده

ادامه مطلب

آخر هفته بیست و نهم: از کلاس یوگا

از کلاس یوگای ده مرداد چهارصد و چهار: نامه به دانه‌ها دونه اسمیه که مربی روی بچه‌ها گذاشته، اما من شما رو از اول نهالک صدا زدم. قرار شد توی کلاس یه نامه بنویسیم به شما. راستش خیلی حس خوبی داره که شما باعث حرکت من شدید. اینکه قدر بدنم رو بدونم، ورزش بدم، حرکتش بدم و سپاسگزارش باشم که

ادامه مطلب

هفته بیست و نهم: دیدار دوباره در مساحت مانیتور سونوگرافی

چند روز پیش تونستیم پسرا رو بعد از حدود دو ماه دوباره از مانیتور دستگاه سونو ببینیم. هرچند خیلی چیزا برای ما قابل فهم نیست و تصویر آشکاری نیست، ولی لحظات هست که رخ مینمایند و تو میتونی ببینی دارن چیکار میکنن. مثلا پسری سمت چپ که مدام داشت به من می‌کوبید رو دیدم، البته اون لحظه در حال خوردن

ادامه مطلب

هفته بیست و هفتم: پسا جنگ

این روزها ذهنم خیلی درگیر است. درگیر چه؟ پسا جنگ. روزهای بعد از جنگ به مراتب سخت تر از روزهای جنگ سپری می‌شود. انگار تازه فهمیده ایم چه شده. کسب و کارها به هم ریخته. آدم ها بلاتکلیفند. نمی دانیم جنگ دیگری در راه است یا خیر و بیش از هرچیزی فضا بسیار مبهم است. این روزها می فهمم، تاب

ادامه مطلب

هفته بیست و چهارم/ روز دهم جنگ

جنگ، بارداری، کودکی

وقتی تیتر را نوشتم نمی‌دانستم که از خودم و هفته جدید بارداری شروع کنم یا از وضعیت جدید و روز دهم جنگ با ورود آمریکا. راستش الان ذهنم شلوغ است و چند چیز در هم تنیده مشغولش کرده و نمی دانم از کدامش بنویسم و بگویم. احتمالا از همش. صبح شنیدم که آمریکا هم با بمب ورود کرد(البته ورود مستقیم)

ادامه مطلب

هفته بیست و سوم: در سایه جنگ

بله جنگ. بیست و چهارم خرداد چهارصد و چهار، جنگ رخ نمود. با چهره زشت و کبود و ضد انسانیش. نمی دانم چرا این واژه ها را برایش گفتم. فکر نکرده جاری شد. من هم نوشتمش. اولین مواجهه ما با آن، شنیدن صدای سهمگین چیزی بود. چیزی شبیه فروریختن. چیزی شبیه انفجار. با عمق بسیار. که هرچند شبیه چند چیز

ادامه مطلب

هفته بیست و یکم: مثل ماهی توی تنگ

مثل ماهی

امروز گلی ازم حال خودم و بچه ها رو پرسید و گفتم که خوبیم و بچه ها هم مثل ماهی می لولن. گلی گفت مفصل بعدا از حست بگو. و من گفتم بیام از هفته بیست و یکم بنویسم. و شاید از کل این دوران. تا اینجا روزگار بر وفق مراد بوده. من به سختی های بارداری هنوز نرسیدم. به

ادامه مطلب

هفته نوزدهم

چند روز پیش برای سونو آنومالی رفتم مطب دکتر ابراهیمی. وقت اول رو گرفته بودیم و نفر اول رفتم تو. توی این سونو اندام های داخلی بچه چک میشه و همچنین سن و وزن جنین هم بررسی میشه. وضعیت خود مادر هم بررسی میشه. اینجا بود که دکتر فهمید بچه ها دوتا جفت ندارن و یک جفت دارن. در واقع

ادامه مطلب

فوتر سایت