هفته سی و دوم: دردهای جدید رخ می‌نمایند

چند روزی از ورود به این هفته گذشته. من در ماه هشتم بارداری هستم و راستش فکرشو نمیکردم تا اینجا چیزها اینطور پیش بره. تصورم سخت‌تر بود.

یادمه هفته هفتم بارداری توی مطب دکتر نشسته بودم و منتطر بودم تا نوبتم بشه. اون موقع کلی نگرانی وجود داشت درباره اینکه بچه سقط نشه و این چیزا. یه دختری منتظر وایستاده بود. ازش پرسیدم هفته چندمی و گفت یاردهم داره تموم میشه. و من پیش خودم گفتم ینی میشه من هفته یازدهم رو ببینم. الان که دارم اینارو می‌نویسم هم خندم می‌گیره از کوتاه بودن آرزوی اون موقعم. هم می‌بینم بعضی وقتا آدم چقدر ناامیده. من مشکلی نداشتم. فقط چون آزمایش ژنتیک به من گفته بود ۷درصد بیش از بقیه احتمال سقط دارم به کل تو اون مقطع ناامید بودم انگار. فقط بخاطر ۷ درصد.

یادمه اون اوایل برای هرچیزی مضطرب بودم. آزمایش‌ها، غربالگری‌ها و …یبار به خودم گفتم ببین، والد شدن و مادر شدن یعنی نگرانی از همین الان تا آخر عمر. اگر میخوای واسه این چیزای کوچیک انقدر اضطراب داشته باشی، چیزی از تو باقی نمی‌مونه که بخوای باهاش خوشحال باشی و از مادری لذت ببری. و این فکر باعث شد کمی شل کنم😊 و بنظرم خوب کار کرد.

حالا هفته سی و دوم هستم و کلی از یازده هفتگی گذشته… روزهای خیلی خوبی رو گذروندم که فکرشو نمی‌کردم. این دوران بران لذت بخش بوده. تازه تو این هفته وارد شکل جدید از بارداری شدم. اینکه دائما کمردرد دارم. خیلی نمی‌تونم سرپا باشم. دیروز به خاطر این علائم رفتم بیمارستان. با یه دستگاه بامزه ای چک کردن ببینن دردها درد زایمانه یا نه. که نبود. خانم پرستار بهم گفت از حالا به بعد زیاد کمر درد می‌گیری. چون دوتا بچه داری که دارن زیاد رشد می‌کنن و تغییر شکل بدن و مرکز تعادلش و جاذبه زمین وقتی سرپا هستی حسابی اذیتت خواهد کرد.

آره این روزا کمتر می‌تونم سرپا باشم. زیاد گرسنه میشم. و دردهایی میاد سراغم که نمی‌دونم مهم و جدی‌ان و باید بهشون توجه کرد یا طبیعیه و باید استراحت کرد تا تموم بشه.

به امید دیدار به موقع با نهالک‌ها

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت