در مسیر کشف چالش و دغدغه اجتماعیام و قدم برداشتن برای حل آن، چندین بار از چند زاویه آن چیزهایی که واقعا برایم اهمیت دارد را بررسی کردهام. گاهی خیلی خسته می شوم و حوصله ادامه دادن ندارم، اما به ما یاد داده اند که این بخشی از این فرآیند است.
آن چیزی که من در تلاش برای محقق کردنش هستم، پرورش آدمهایی خردمندتر، شادتر و نیکخواه تر است. از مسیرهای مختلفی دغدغه هایم را بررسی کردم و خودم را اسکن کردهام و فعلا به کلید واژه هوش عاطفی رسیده ام.
لزوم آموزش فاکتورهای هوش عاطفی، آن چیزی است که در حال حاضر به خواسته من نزدیکتر است. اما مسئله مهم دیگری که با آن مواجه هستم این است که من دوست دارم این تقویت و این آموزش نه فقط در بخش بی نیاز و برخوردار جامعه که به عنوان یک ضرورت در افراد متوسط، کم برخوردار و حتی آسیب زده اتفاق بیفتد. به این آگاهم که آنها نیازهای جدی و مهمی دارند، اما آیا میشود منکر این نیاز به عنوان یک نیاز اساسی در آنها شد. برای پیدا کردن جواب این سوالم به سراغ افرادی رفتم که در حوزه آموزش فعالند و این فعالیتشان برای افراد و یا مناطق کم برخوردار صورت میگیرد.
مثلا با دوست عزیزم فاطمه که در زاهدان و در منطقه ای محروم از زاهدان معلم است صحبت کردم، و از او شنیدم که به چه شکل و دقیقا چه فاکتورهایی از هوش عاطفی برایشان اهمیت دارد و او هم مرا با فردی دیگر آشنا کرد که هنوز با ایشان هم صحبت نشده ام اما قصد دارم که گفتگویی داشته باشم. همچنین از طریق شادی عزیز به مددکاری در ارفک معرفی شدم و حرفهای ایشان را بسیار ارزشمند دیدم.
در حین خواندن کتاب کارآفرینی اجتماعی به لزوم ارتباط با افراد جامعه و زینفعان پی بردهام، برای منی که بیرون آمدن از غار خانهام برایم سخت است، ارتباط با آدم ها و صحبت و درگیر شدن در بطن جامعه سخت است اما میدانم که از الزامات این کار است و باید بیشتر گفتگو کنم.
در این مسیر به کتابهایی هم برمیخورم که بعضیهاشان برایم جالب هستند، سعی میکنم دربارهشان بنویسم، در حال حاضر این کتاب ها را در دست دارم:
هوش عاطفی از جان گاتمن، هوش هیجانی دنیل گلمن، باید با هم حرف بزنیم از سلست هدلی.
کتاب اول را از معرفی کتابهای مصطفی ملکیان برداشتم، او همچنین کتاب نیروی حال از اکهارت توله را معرفی کرده بود که آن را هم در دست دارم.
