به واژه ها دوباره فکر کنیم

خیلی وقت ها از کلمات یا عباراتی استفاده می‌کنم که برای من نیست. اصلا حتی معنیشان را نمی دانم. نمی دانم چرا مصطلح شده و حالا چرا خودم تکرارشان می‌کنم.

دوست دارم آن عباراتی را که دل‌نشینم نیستند با چیزهای دیگری عوضشان کنم.

حالا این نوشته در اینحا برای این است که آپدیت کلماتم را بنویسم.

۱)

وقتی کسی از سفر زیارتی برمیگردد عامیانه ترین و دم دستی ترین واژه برای خوش و بش و احوال پرسی با او این است که زیارتت قبول. خب من نمی‌دانم اصلا چرا لازم است بگوییم زیارت قبول باشد و باید قبول که باشد؟ خدا؟ آن امام یا امام‌زاده؟ نمی‌دانم. راستش سرچ هم نکردم چون این عبارت کلا خوشایندم نیست.

حالا امروز داشتم با فردی که از چنین سفری برگشته و بزرگتر من است و برایش احترام قائلم صحبت می‌کردم. تلاش کردم نگویم زیارتتان قبول. گفتم امیدوارم سفر خوبی بوده باشه و براتون دستاورد معنوی داشته باشه. خب خب می‌دانم که این حمله طولانی است و شاید خیلی هم راحت به زبان نیاید و دوست داشتنی هم نباشد، اما لااقل برای خودم مفهوم است که دارم به طرف مقابلم دقیقا چه می‌گویم.

هر وقت واژه کوتاه تر و دلچسب تر گفتم می‌نویسم

 

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت