وقتی بچه ها خوابیدن و منم استراحت درستی داشتم(البته به لطف کمک دیگران) قوت میگیرم. می تونم به کارای جدید فکر کنم. مثلا همین بلاگ کردن و ثبت روزمره یا برگشت به روال قبلم در تولید محتوا توی کارم و یا جدی ورزش کردن…
هنوز نتونستم روتین ایجاد کنم چون نوسانات بچه ها زیاده. گاهی آرومن و من میتونم کارای مختلفی بکنم، گاهی خیلی بیدارن و شبا اصلا نمیخوابم و درنتیجه بدنم برای هیچ کاری یاری نمیکنه. دیروز چشمم به یه مطلبی خورد درباره اینکه چطور مادربزرگها به همه کاراشون می رسیدن. کلی کار داشتن، بچه داری میگردن، خونه رو آب و جارو میکردن، پخت و پز و …و خیلیا هم کاری کشاورزی و دام و …تازه آخر روز می نشیتن تو ایوون چاییشونو میخوردن و یه بافتنی هم دست میگرفتن. نشد که مطلبو کامل بخونم اما لپ مطلب این بود، اونا یه روتین مشخص روزانه داشتن. پلنرهای رنگارنگ و این چیزا دستشون نبود ولی تکلیفشون معلوم بود که بعد این کار باید فلان کارو انجام بده و تمام.
حالا الان دارم می بینم که در زندگی بچه داری باید یه روتین این شکلی داشته باشی که اول کارای بچه رو انجام بدی، تا فرصت کردی استراحت کنی یا غذا بپزی و بعد هم کارهای بعدی با اولویت های بعدی.
اما من به محض پیدا کردن فرصت میپرم رو گوشیمو شروع میکنم به چرخیدن توی وب و…
باید یکم این رو سروسامون بدم تا بعدا چیزهارو نندازم گردن بچه ها😊
والسلام