اعدام

از خون دل

جمعه‌ست. پاییز. آذر
هوا سرده.

تو ماشین، تو جاده ایم.

نامجو می‌خونه.
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دل ها گذر کرد

هوا سرده. مه گرفته. شبه. تاریکه.

ماشینا کمن.

دیروز یکی رو اعدام کردن.

هوا سرده. دلا یخ زده. چشما سو نداره.

نامجو می‌خونه.
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون.

تاریکه. سیاه نیست، اونجوری که بشه ستاره‌ها رو دید. ابر گرفته. مه گرفته.
صدای سوز میاد. هوا سرده.

دیروز یکی رو کشتن. بی صدا. اسمش محسن بود. ۲۳ سالش بود. به اسم های روزهای بعد فکر می‌کنم. آرمان، محمدرضا، حمید…

چندتا سحر دیگه میاد و میره و هی یکی نیست؟

هوا سرده.
مه گرفته.
تاریکه.
ابره.

نامجو می‌خونه.
ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻭﺍﺯ ﺗﺬﺭﻭ ﺍﺳﺖ
ﺩﻻ‌ ﺍﯾﻦ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﻥ ﺳﺮﻭ ﺍﺳﺖ

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت