وقتی بچه ها خوابیدن و منم استراحت درستی داشتم(البته به لطف کمک دیگران) قوت میگیرم. می تونم به کارای جدید فکر کنم. مثلا همین بلاگ کردن و ثبت روزمره یا برگشت به روال قبلم در تولید محتوا توی کارم و یا جدی ورزش کردن… هنوز نتونستم روتین ایجاد کنم چون نوسانات بچه ها زیاده. گاهی آرومن و من میتونم کارای …
برچسب: زندگی
از کلاس یوگای ده مرداد چهارصد و چهار: نامه به دانهها دونه اسمیه که مربی روی بچهها گذاشته، اما من شما رو از اول نهالک صدا زدم. قرار شد توی کلاس یه نامه بنویسیم به شما. راستش خیلی حس خوبی داره که شما باعث حرکت من شدید. اینکه قدر بدنم رو بدونم، ورزش بدم، حرکتش بدم و سپاسگزارش باشم که …
وقتی تیتر را نوشتم نمیدانستم که از خودم و هفته جدید بارداری شروع کنم یا از وضعیت جدید و روز دهم جنگ با ورود آمریکا. راستش الان ذهنم شلوغ است و چند چیز در هم تنیده مشغولش کرده و نمی دانم از کدامش بنویسم و بگویم. احتمالا از همش. صبح شنیدم که آمریکا هم با بمب ورود کرد(البته ورود مستقیم) …
ندیدن را انتخاب کردم. برای مدتی تا آرامش بگیرم. ندیدن را انتخاب کردم، تا یادم برود، تا باور نکنم. راستش را بخواهید هرچقدر از آمار کشته شدن هموطنان میشنوم با خودم میگویم احتمالا این واقعی نیست، احتمالا رسانه ها کمی به آن افزوده اند، احتمالا چیزهایی هست که ما نمی دانیم. و…. هرچقدر هم که بخواهی نبینی، هرچقدر هم روزت …
درس اول: ادب از بی ادب آموز که لقمان گوید/ از عمل سوخته عکس العملی ساخته ام|مسئولیت پذیری با این مطلع میخواهم بگویم که چه درسهایی از جمهوری اسلامی گرفتم. به یکی از آنها اشاره میکنم و بعد کم کم تکمیلش میکنم. مسئولیتپذیری: شاید اگر هر روز معلمان، والدین، توصیهگران به اخلاق در گوش من بخوانند که باید مسئولیت کارت …
۱۹ آبان ۱۴۰۱ تهران بیش از ۵۰ روز است که تهران، تهران قبلی نیست، ایران ایران قبلی نیست، من منِ قبلی نیستم. اتفاقات زیادی در این مدت افتاده است. اگر بخواهم یک روز خود را توصیف کنم، باید بگویم من تکه تکه هایی بودم، یک منِ چند بخشی که هرکدام زورش بیشتر بود صورت من را به شکل خودش نمایش …





آخرین دیدگاهها