درس‌آموخته‌های چند وقت اخیر

درس اول: ادب از بی ادب آموز که لقمان گوید/ از عمل سوخته عکس العملی ساخته ام|مسئولیت پذیری

با این مطلع می‌خواهم بگویم که چه درس‌هایی از جمهوری اسلامی گرفتم. به یکی از آن‌ها اشاره می‌کنم و بعد کم کم تکمیلش می‌کنم.

مسئولیت‌پذیری: شاید اگر هر روز معلمان، والدین، توصیه‌گران به اخلاق در گوش من بخوانند که باید مسئولیت کارت را به عهده بگیری، باید اموری که به تو محول شده را به درستی انجام دهی و اگر در انجام آن کوتاهی کنی، نتیجه کار پای خودت است و کم کاری‌های خودت را نباید به گردن دیگران بیاندازی و …تا زمانی‌که این رفتارها را در خود آن‌ها مشاهده نکنم و نتایج آن را نبینم متوجه نمی‌شوم کلمات و مفاهیمی مانند مسئولیت‌پذیری چطور در زندگی خود را نمایان می‌کنند.

اما درس بزرگتر را زمانی می‌گیرم که فرد یا افرادی را با عدم مسئولیت پذیری ببینم، تا تمام آسیب‌های ناشی از آن را با چشم ببینم. حالا فکر کنید که این مشاهده را در ابعادی بسیار بزرگ شاهد باشم. نحوه رفتار و پاسخگویی جمهوری اسلامی توانست به بهترین شکل ممکن نتایج عدم مسئولیت پذیری را به من نشان دهد. نپذیرفتن خطاها، کوتاهی‌ها، افراط‌ها، قوانین اشتباه و …نتیجتا وضعیتی را به وجود آورده که تعداد زیادی از افرادش معترضند، خشم بیداد می‌کند. این تنها یکی از آن مورادی است که به پند لقمان باید از بی ادب آموخت.

درس دوم: بلندترین صداها درست‌ترین صدا نیست| تامل و صبوری

این مدت صداهای بلند زیادی شنیدم. بخشی از آن فریادها برای احقاق حقوق بود، بخشی برای خالی کردن خشم بود، بخشی برای دعوت به بیشتر پیوستن. اما این صداهای بلند لزوما همه‌شان حرف درستی را بلند نمی‌گفتند، حتی از پشت قضیه خبر نداشتند، حتی جستجوی کوچکی نکرده بودند، حتی به عواقب حرفشان فکر نکرده بودند، اما آنقدر صدایشان بلند بود که تو بی درنگ با شنیدن صدایشان می گفتی او خود خود حق است و غیر از این نیست. اما کمی تامل، کمی صبوری باعث می‌شد بفهمی که آن ها به چه جنبه هایی اصلا فکر نکرده اند و چقدر صدایشان زیادی بلند است. بدتر آنکه آنقدر از خود مطمئن بودند که به خود اجازه می‌دادند به بقیه امر و نهی کنند که چه چیز درست و چه چیزی درست نیست.

درس سوم: گر تو با بد، بد کنی پس فرق چیست| اسکن دائم خود، نگریستن در خود

اگر رفتار بدی را نقد می‌کنم و به آن معترضم، باید مراقب باشم که آن رفتار با یک شکل دیگر، در خودم ظاهر نشود. حتی اگر برایم هیجان انگیز باشد و باعث شود کمی خوش بگذرانم. این بیت مولانا آنقدر منظور من را خوب می‌رساند که هر توضیحی بدهم گزاف گفته‌ام.

درس چهارم:تقویت ریز ریز آزادیخواهی.

چگونه؟ گوش دادن به مخالف، تحمل کردن عقاید مخالف.
من دارم در خودم این را می‌پرورانم که وقتی آدم‌های دورو برم سخت با من مخالفت می‌کنند و اصلا راهی جدا از من دارند را بشنوم. خیلی وقت‌ها هرگز عقایدشان را نمی‌پذیرم، چون از اساس چارچوب‌های فکری متفاوتی داریم، اما شنیدن این مخالفت‌ها را در خودم بوجود آورده‌ام و اعتراف می‌کنم گاهی کار بسیار سختی‌ست.
اما اعتقاد دارم که اعضای جامعه وقتی در جنگ و جدل نخواهند بود که چنین ظرفیتی را در خود بوجود آورند، وگرنه این جنگ بی پایان خواهد بود، جنگی که پیروزی ها در آن موقت است و خیلی وقت ها برای سوزاندن طرف مقابل دست به کارهایی می‌زنیم که اگر جبهه پیروز جابجا شود همان بلاها را سر دیگری می‌آورد.
البته در این میان یک‌دسته را از دایره مباحثه و حتی شنیدن کنار می‌گذارم؛ دسته متعصبِ بی‌خرد. او هرگز نمی‌شنود، فقط قصد دارد همه جانبه از تفکری که سال‌ها دست نخورده باقی‌ش گذاشته و حاضر به آپدیت کردنش نیست، دفاع کند.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت