امروز برای چندمین بار قرارم با دوستانم تحت تاثیر کارها و روزمرگیها لغو شد. کم کم سرد شدن و دور شدن بعضی دوستانم را میبینم. میبینم که فکر میکنند میلی به معاشرت با آن ها ندارم و کم کم کنار میکشند یا گاهی طعنه و تکه هایی بارم میکنند.
این ها مرا به فکر فرو می برند. چطور آدم ها وقت هایشان را مدیریت میکنند تا هم دوستانشان را ببینند، هم کار کنند، هم به خانواده هایشان میرسند، هم به موقع دکتر و چکاپ و ورزش را پیگیری میکنند، هم پیشرفت کاری میکنند؟
اصلا چطور میشود همه را همزمان جلو برد؟
من در برهه ای از زندگی هستم که تازه توانسته ام شغل دلخواهم را شکل بدهم، اما بسیار باید کار کنم تا پایه هایش قوی شود و شکل بگیرد، بسیار باید حواش جمع باشم تا از دستم در نرود.
شاید مشکل بزرگم این است که این ها را برای کسی توضیح نمی دهم و آن ها فکر میکنند با کارهای روزمره قبلی ام روبرو هستم.
شاید بهتر باشد به دوستانم بگویم در چه مقطعی هستم و رخصت بگیرم برای نبودن:)
آدم دوست دارد همه چیز را با هم داشته باشد. آن موقع که کار و بارم بر وفق مراد نیست دورهمی و …برایم مسخره است. وقتی کار و بار درست می شود حسرت کسانی را میخورم که فراغ بال دارند و راحت میتوانند جشن و مهمانی بگیرند و خوش بگذرانند.
آدمی است دیگر…