یک نفر یکجا درباره تحمل کردن نوشته بود: تحمل دروازه ورود به جهنم است و قبل از رسیدن به این جمله در چند مینی جمله گفته بود: فرار کنید، طلاق بگیرید، بروید و چند تای دیگر که یادم نمیآید، اما تحمل نکنید و بعد رسیده بود به جملهی بالا: تحمل دروازه ورود به جهنم است.
و من از آن روز دارم به این واژه و بار معناییش و تفاوتش در ذهن و زندگی هر فرد فکر میکنم. تحمل کردن اساسا بار معنایی مثبتی دارد یا منفی؟ ما از کسی که اهل تحمل کردن است چگونه یاد میکنیم؟ صبر و تحمل معادل همند؟
لغت نامه ها درباره تحمل اینطور نوشته اند:
برداشتن بار کار را و بر خود گرفتن، قبول رنج و مشقت(دهخدا)
تاب داشتن – شکیب داشتن – توانایی ، طاقت – شکیبایی – قبول رنج(معین)
من فکر میکنم آنچه که معنای تحمل را به بردباری و شکیبایی نزدیک یا از آن دور میکند آن عاملی است که ما به خاطرش متحمل سختی میشویم. نزدیکی به معنای بردباری و شکیبایی آن را به یک صفت نیکوی انسانی بدل میکند. همان چیزی که از آن به عنوان تاب آوری هم یاد میکنیم.
در این نوع تحمل است که فرآیند بهبود، فرآیند تغییر، فرآیند ارائه راهکار شکل میگیرد.
و اگر چنین تحملی نبود اساسا چرا آدمها باید چیزی را میساختند؟ چرا باید راهکار ارائه میدادند؟ اگر چنین تحملی نبود دائما باید از مکانی به مکان دیگر، از آدمی به آدم دیگر و از موقعیتی به موقعیت دیگر میرفتیم در پی زندگی بهتر و این شاید یک بیمسئولیتی را به همراه میآورد.
باید به این فکر کرد که چه چیزهایی ارزش تحمل کردن دارند و چه چیزهایی را نباید تحمل کرد.
سعدی میگوید: تحمل کنان را نخوانند مرد
که بیچاره از بیم سر برنکرد
که به نظر من این همان جایی است که تحمل کردن معنای منفی به خود میگیرد و به یک صفت ناشایسته تبدیل میشود. آنجا که از بیم تغییر تحمل میکنی و هرچند که میدانی تغییراست که در اینجا با ارزشهای تو پیوند دارد و به ارزشهایت جان میدهد اما تغییر ایجاد نمی کنی چون بیم داری و تحمل میکنی.
باید از خودم بپرسم من کجاها تحمل میکنم؟ کدامشان ارزشمند و کدامشان از ترس است؟