سُنت؛ خوبی‌ها و بدی‌ها

مدتی است واژه سنت و سنتی توجهم را به خودش جلب می‌کند. مثلا در گفتگوی آدم‌ها می‌شنوم که می‌گویند فلانی آدم سنتی و مذهبی است و درواقع منظورشان این است که آن فرد تفکری توسعه نیافته و قدیمی دارد. این ترکیب دوتایی از مذهبی و سنتی بنظر ترکیب درستی نمی‌آید ، این‌ها توامان نیستند، واضح است که لزوما افراد مذهبی آدم‌های سنتی‌ای نیستند اما شاید اینطور به نظر می‌آید که در خانواده‌های مذهبی، سنتی بودن رواج بیشتری دارد. اما آن دسته از افرادی که مذهبی نیستند سنت زدگیشان کمتر به چشم می‌آید، چرا که با ظاهری مدرن افکار سنتی سفت و سختی دارند. اصلا سنتی بودنی که اینجا از آن حرف می‌زنیم (در معنای کمتر خوبش) چیست؟ دارم به چه چیزی اشاره می‌کنم؟ فکر می‌کنم معنای سنتی بودن تاحدودی برایم عدم تطبیق قوانین و روش‌ و رفتارهای آورده شده در سنت با نیازهای روز باشد و شاید افراد با تفکر سنتی آن‌هایی باشند که برای شکستن آن قوانین پذیرفته شده‌شان اینرسی زیادی دارند. چیزهایی که احتمالا در زمان‌هایی خوب و متناسب با روزگارشان بوده‌اند اما حالا بی معنی‌اند. (البته که درباره همه آن چه مربوط به سنت‌ است و همه انگاره‌های سنتی حرف نمی‌زنیم)
مدتی پیش متنی می‌خواندم از آقای مصطفی ملکیان با عنوان جامعه ایرانی؛ متدینانه یا سنتی؟
بخشی از نوشته ایشان (که مفصلش را می توانید اینجا بخوانید) گفته بودند سبک زندگی‌ای که ما اکنون از آن به سبک زندگی دینی و مذهبی تعبیر می‌کنیم، در بیشتر قریب به اتفاق موارد در واقع سبک زندگی سنتی است؛ حاصل ترکیب اندکی از اخلاقیات به علاوه‌ بخش عظیمی از آداب و رسوم و عرف و عادات اجتماعی، و نیز بخشی از مناسک و شعائر دینی و مذهبی، به علاوه بخش چشمگیری از مصلحت‌اندیشی‌های شخصی و گروهی، و بخش ناچیزی از قانون؛ اینها در مجموع سبک زندگی‌ای را درست کرده‌اند که به آن سبک زندگی سنتی می‌گوییم. به نظرم این را نباید سبک زندگی دینی و مذهبی تلقی کرد. مثلا در دین گفته می‌شود: «الغیبه اشد من الزنا»؛ گناه غیبت از گناه زنا بیشتر است، اما کدام خانوادة به تعبیرِ ما دینی و مذهبی است که شبانه‌روز الی ماشاءالله تمام اعضای خانواده‌اش کم یا بیش مشتغل به غیبت نباشند؟ همین کسی که غیبت می‌کند، اگر تار موی دخترش پیدا باشد یا اگر دخترش به پسری لبخند بزند یا پسرش به دختری لبخند بزند، به نظرش می‌آید ارکان عرش الهی دارد به تزلزل می‌افتد، اما غیبت برایش اصلا چیز مهمی نیست؛ درست خلاف آن تلقی که در دین و مذهب وجود دارد.
و در ادامه جلب توجه واژه سنتی، در بخشی از کتاب آتش بدون دود حکیم آلنی می‌گوید: سنت، عادت نیست. هر چیز که بدون هیچ تغییری در طول زمان تکرار می‌شود و تکرار می‌شود، عادت است نه سنت. آن‌چه از گذشته می‌آید و متناسب با زمان دگرگونی‌هایی مثبت می‌پذیرد و ریشه‌ها و اتصالات ابتدایی یا قدیمی و یا کهن خود را حفظ می‌کند سنت است. تمام تعاریف دیگر از سنت را دور بریزید و خود را خلاص کنید. من عاشق سنت‌ها هستم به شرط آنکه براستی سنت باشند و نه عادات شبه سنت. و بعد درباره پوشیدن لباس سنتی(ترکمن) می‌گوید اگر با نیاز روز هماهنگ باشد و از تجهیزات روز در آن استفاده شده باشد بسیار خوشایند است اما نه اینکه یک دختر جوان را یکسال بنشانند که سوزن بزند و چشم‌هایش را از دست بدهد و کمردرد بگیرد و علیل شود به خاطر آنکه یک خانزاده پیراهنی زیبا و دست‌دوزی شده بپوشد، این سنت نیست، ابتدا عادت است و بعد جنایت!

تیم ملی ایران

دیدن یا ندیدن؟

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت