بچه‌داری به مانند کار بدنی

چیزی که این روزها بچه‌داری را برایم لذت‌بخش‌تر و سختی‌هایش را خواستنی‌تر کرده، علاوه بر عشقی که به فرزندت داری و تماشای او که انگار جانی به جان‌هایت اضافه می‌کند، بُعد فیزیکی آن است. مدت‌ها بود دلم می‌خواست به‌جای کارهای فکری و یک‌جا نشینی، کاری انجام بدهم که بدنم را درگیر کند؛ کاری که با دست‌هایم، با بدنم، با خستگی

ادامه مطلب

سی و شش روزگی

وقتی بچه ها خوابیدن و منم استراحت درستی داشتم(البته به لطف کمک دیگران) قوت می‌گیرم. می تونم به کارای جدید فکر کنم. مثلا همین بلاگ کردن و ثبت روزمره یا برگشت به روال قبلم در تولید محتوا توی کارم و یا جدی ورزش کردن… هنوز نتونستم روتین ایجاد کنم چون نوسانات بچه ها زیاده. گاهی آرومن و من میتونم کارای

ادامه مطلب

یک‌ماهگی

دیشب بچه ها از ساعت ۸ تا ۱۲ شب تقریبا بدون وقفه بی قراری کردن و گریه. نمی‌فهمیدم که چه مشکلی وجود داره. هرچی که ممکن بود رو بررسی کردم. تنها چیزی که به نظرم اومد دلتنگی برای باباشون بود. راستش فکر میکنم صدای سجاد که میپیچه آروم میگیرن. یا شایدم وقتی روی دستاش تو بغلش باشن. چیز دیگه ای

ادامه مطلب

هفته بیست و یکم: مثل ماهی توی تنگ

مثل ماهی

امروز گلی ازم حال خودم و بچه ها رو پرسید و گفتم که خوبیم و بچه ها هم مثل ماهی می لولن. گلی گفت مفصل بعدا از حست بگو. و من گفتم بیام از هفته بیست و یکم بنویسم. و شاید از کل این دوران. تا اینجا روزگار بر وفق مراد بوده. من به سختی های بارداری هنوز نرسیدم. به

ادامه مطلب

فوتر سایت