گزیده‌ای از آموخته هایم از کتاب: باید با هم حرف بزنیم

مهم ترین آموخته هایی که قرار است در این نوشته بیاورم نه برگرفته شده از کل کتاب که تنها بخشی از آن است و بیشتر برگرفته از فصل پنجم کتاب است.

این کتاب را خانم سلست هدلی نوشته است، او به واسطه ی کارش پس از سال‌ها مشاهده، تجربه و پژوهش دریافت‌هایی در مورد ارزش‌های گفتگو داشته که در این کتاب آن‌ها را آورده است و به این نتیجه رسیده که گفتگو قدرت تغییر جهان را دارد.

خانم هدلی در فصل پنج داستانی را تعریف می‌کند از خانمی به نام زرونا که از شاگردان دکتر لوتر کینگ  و از دوستان همسر او بوده است. ایشان فعالیت‌های مدنی زیادی داشتند و همچنین برای رفع تفکیک نژادی در بیمارستان‌های آتلانتا تلاش زیادی کرده بودند. فعالیت‌های زرونا مورد توجه شهردار قرار گرفته و او را به عنوان مدیریت برنامه شهرهای نمونه منصوب کرد. هدف طرح پیشرفت محله‌های فقیر نشین و پروراندن نسل تازه ای از شهرسالاران سیاه‌پوست بود. زرونا بر چند اجتماع نظارت داشت. سرپرست یکی از این اجتماعات فردی به نام کریگ بود که اژدهای اعظم و از اعضای کوکلاس کلان بود.(یک انجمن زیرزمینی با فعالیت های گسترده بر ضد سیاه پوستان)

طی حدود یک سال و اندی گفتگوها و گپ‌های دوستانه بین زرونا و کریگ به واسطه کارشان بیشتر و بیشتر شد. زرونا می‌گوید آن‌ها درباره مسائل زیادی گفتگو می‌کردند، در حالی که با هم در هیچ چیزی توافق نداشتند.

مدتی بعد کریگ طی یک نشست مطبوعاتی از کوکلاس کلان کناره گیری کرد و تصمیم گرفت زندگی‌اش را وقف ساختن ملتی کند که سفیدپوستان و سیاه پوستان شانه به شانه هم درکنار هم بایستند.

۳۴ سال پس از این نشست مطبوعاتی دختر کریگ با زرونا تماس گرفت و گفت که می‌خواهد از او تشکر ویژه ای بکند. او گفت شما پدرم را شفا دادید و خانواده ما را تطهیر کردید. زرونا می‌گوید نیتش تغییر ذهن کریگ نبوده، او از دکتر کینگ یاد گرفته بود که قبل از اینکه بتوانی کسی را تغییر دهی باید در قلبش تعییر ایجاد کنی.

این داستان در واقع اثر گوش دادن مشتاقانه و بی قضاوت را به ما یادآوری می‌کند.

نویسنده می‌گوید من از تجربه و پژوهش به پنج رهیافت کلیدی برای تسهیل گفتگوی سازنده رسیده‌ام:

  • کنجکاو بودنداستان زرونا را به یاد بیاوریم. زرونا اصلا به دنبال این نبود که کریگ را متقاعد کند و یا ذهنیت او را تغییر دهد، او کنجکاو بود بداند در پس باورهای کریگ چه چیزی نهفته است تا او را بهتر بشناسد(کسی را که وجودش تهدیدکننده وجود خود زرونا بود)
    گاهی کنجکاوی برای شناختن افراد و تفکراتی که دارند باعث می‌شود به این فکر کنیم که اگر ما مثل آن‌ها زندگی کرده بودیم چه تصمیماتی می‌گرفتیم، شاید گاهی به آن‌ها حق دادیم. البته اگر به اندازه کافی شجاع باشیم که واقعا به داستان آن‌ها گوش بدهیم.
  • بررسی سوگیری‌هاما باید به خودمان یاد بدهیم در برابر این وسوسه که با کسی موافقیم یا مخالف، مقاومت کنیم. گوش دادن به دیگران لزوما به معنای موافقت با آن‍‌ها نیست، هدف از گوش دادن فهمیدن است نه تایید کردن.
    همچنین ما میل زیادی به دسته بندی آدم‌ها داریم که به <اثر هاله و شاخ> شناخته می‌شود. و وقتی یک ویژگی مثبت و دلخواه از کسی ببینیم میل داریم او را در دسته بندی خودی قرار دهیم و برعکس این هم صادق است. اگر چیزی را در فردی نپسندیم(مثلا طرفداری سیاسی در جهت مقابل ما) احتمالا همه چیز را در آن مردود می‌دانیم. اما واقعیت این است که ما ممکن است در چیزهای دیگری بسیار ویژگی های متفاوت و یا نزدیک هم داشته باشیم. البته این سوگیری‌ها ضرورتی برای بقای ما بوده است، مثلا اگر ببینیم موجود بزرگی دارد به سمت ما می‌دود ناخودآگاه آن را خطرناک می‌بینیم و فرار می‌کنیم.
    ما همچنین عادت به کلیشه‌سازی داریم مثلا درباره یک نژاد کلیشه سازی می‌کنیم و تعصبات علیه آن آغاز می‌شود.(این شخص بد است پس کل این نژاد بد هستند)
    با جا دادن افراد در دسته‌های غیر خودی کلیشه سازی در مورد آن‌ها آغاز می‌شود.
    پس شاید لازم باشد در حین گفتگو به سوگیری‌هایمان اذعان داشته باشیم و آن را کنار بگذاریم.
  • رعایت احتراماحترام؛ بنیان هر تبادل مفید عقاید است. برای نشان دادن احترام باید فرد مقابل را سزاوار احترام ببینیم و با وجود اختلاف نظر با او راهی برای همدلی بیابیم.
    شاید بد نباشد در حین رانندگی مهارت همدلی را بسنجیم مثلا وقتی یک نفر جلوی شما پیچید و رانندگی افتضاحی داشت به جای یادآوری سطح شعورش به او و نسبت دادن اسامی چند حیوان، به این فکر کنیم شاید در اضطراب شدیدی باشد، شاید بچه‌اش جایی منتظرش است و لازم است زود به او برسد و…، در واقعیت شاید هیچکدام از این‌ها درست نباشد اما این یک تمرین ذهنی مفید برای ما خواهد بود.
  • پیگیر بودناز گیر گفتگوهای دشوار در نروید. درباره موضوعات حساسی که محالفت‌های شدیدی دارید با رعایت موارد بالا در گفتگو بمانید و حتی اگر حرفی ندارید فقط گوش دهید.
    گاهی شنیدن افکار دیگران و دانستن درباره آن‌ها کافی است.
  • خوب تمام کردن خوب تمامش کنید، اگر مایل به ادامه روابطتان با فرد هستید حتما از اینکه وقتی را برای گفتگو با شما گذاشته تشکر کنید و زمینه را برای گفتگوهای آزادانه بعدی فراهم کنید.

قطعا ما قرار نیست حتما گفتگو کننده های کاملی باشیم و همه این‌ها را رعایت کنیم، ممکن است عقاید و باورهای ما گاهی آنقدر با طرف مقابل در تضاد باشد که ما را عصبانی کند. ایرادی ندارد. اگر اشتباهی کردید و فکر کردید آن اشتباه از سمت شما بوده عذرخواهی کنید و خوب است سعی کنیم بهانه نیاوریم.

نویسنده ما را تشویق کرده به اینکه ذهن و زبانمان را باز کنیم و سوالات جدید بپرسیم. فقط یک گفتگوی خوب کافی است تا درک شما را از جهان طرف مقابل، جهان خودتان و کلیت جهان تغییر دهد.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.

فوتر سایت